ملاحظاتی درباره نقش اخلاقی دولت آمریکا در جامعه جهانی

بدست • 1 دسامبر 2007 • دسته: مقالات


ملاحظاتی درباره نقش اخلاقی دولت آمریکا در جامعه جهانی

(۱)

فرض کنید که آقای الف در یک صبحگاه پاییزی لباس زیبایی را که به تازگی خریده است بر تن می کند و قدم زنان به سوی محلّ کار خود روانه می شود. مثل همیشه از کنار پارک زیبای محلّه می گذرد. به ساعت خود نگاه می کند: هنوز به ساعت شروع کار مانده است. تصمیم می گیرد راه خود را از میانه پارک کج کند تا از زیبایی پارک خزان زده لذّت ببرد. شهر هنوز خفته است. کسی در پارک نیست، و جز هیاهوی پرندگان سحرخیز و غرش گاه و بیگاه اتومبیلی در دوردست صدایی به گوش نمی رسد. ناگهان صدایی از میانه پارک توجه آقای الف را جلب می کند. نزدیکتر می رود و در نهایت شگفتی می بیند که در میانه استخر پارک دخترکی خردسال نومیدانه دست و پا می زند. دخترک از رمق افتاده است، و چیزی نمانده در آب غرق شود. آقای الف شناگر بسیار خوبی است، و نیز می داند که عمق استخر از شانه های او فراتر نمی رود. دخترک آخرین دست و پای خود را می زند و به زیر آب فرو می رود. آقای الف برای لحظه ای در کنار استخر می ایستد. با خود می اندیشد که باید برای نجات جان دخترک بی درنگ به درون آب بپرد. اما آب سرد است، و بدون شک آب مانده و خزه بسته لباس نو و زیبایش را خراب خواهد کرد. سرش را به سوی دیگر برمی گرداند، و به سوی در پارک می شتابد. باید تندتر برود وگرنه ممکن است دیر به محلّ کارش برسد.

داوری اخلاقی ما درباره آقای الف چیست؟ به گمان من تقریباً همه معتقدیم که رفتار آقای الف از منظر اخلاقی بسیار ناپسند است، و از شخصیتی غیر مسؤول و زشت حکایت می کند. اما دلیل این داوری چیست؟ چرا وجدان اخلاقی ما رفتار آقای الف را برنمی تابد و آن را درخور نکوهش می یابد؟

به گمان من داوری ما درباره رفتار آقای الف مبتنی بر یک اصل اخلاقی مهّم است که می توانیم آن را به صورت زیر بیان کنیم (بگذارید آن را “اصل امداد” بنامیم):

اصل امداد: اگر فرد الف بتواند بدون پرداخت هزینه زیاد، یعنی بدون آنکه زیانی جدّی و مهّم را متحمل شود، زیانی جدّی و مهّم را از فرد ب دفع کند، در آن صورت فرد الف اخلاقاً موظف است که آن زیان را از فرد ب دفع کند.

در سناریوی فوق، اگر آقای الف جان دخترک را نجات می داد، احیاناً چند روزی از سرماخوردگی رنج می برد، لباس نو و زیبایش خراب می شد، و شاید چند ساعتی دیر به محل کارش می رسید. اما در عوض خطر زیانی عظیم (یعنی مرگ) را از دخترک دفع کرده بود. روشن است که زیانی که آن دخترک را تهدید می کرد به مراتب جدّی تر و مهمتر از زیانی بود که آقای الف احتمالاً متحمل می شد. بنابراین، آقای الف اخلاقاً موظف بود که جان آن دخترک را نجات دهد.

اما “وظیفه” آقای الف در قبال جان آن دخترک از چه نوع است؟

به طورکلّی می توانیم دست کم دو نوع “وظیفه اخلاقی” را از یکدیگر متمایز کنیم: “وظیفه اخلاقی مستحب”، و “وظیفه اخلاقی واجب”. اگر انجام کاری اخلاقاً خوب باشد، اما انجام ندادن آن اخلاقاً ناپسند و در خور نکوهش نباشد، آن را “وظیفه اخلاقی مستحب” می نامیم. برای مثال، فرض کنید که شما قصد دارید خانه ای بخرید، اما پول کافی برای این کار ندارید. اگر دوست شما پول مورد نیاز را در اختیارتان قرار دهد، اخلاقاً کار خوبی کرده است، اما اگر بنابه هر دلیلی، این کار را نکرد، حقی از حقوق شما را نقض نکرده است، و کارش از منظر اخلاقی قبیح نیست (هرچند ممکن است خلاف مروّت و ادب دوستی باشد.) “وظیفه اخلاقی واجب” وقتی است که انجام کاری اخلاقاً خوب است، اما انجام ندادن آن کار اخلاقاً ناپسند و در خور نکوهش است. برای مثال، فرض کنید که من پولی را از شما وام گرفته ام. اگر وام خود را به موقع ادا کنم، کاری اخلاقاً خوب انجام داده ام، اما اگر از انجام آن کار سرباز زنم، حقی از حقوق شما را ضایع کرده ام، و از منظر اخلاقی کاری نادرست انجام داده ام.

به نظر من کاملاً روشن است که در ماجرای آقای الف و دخترک مغروق، اگر آقای الف، تحت شرایط یادشده، جان آن کودک را نجات دهد از منظر اخلاقی کاری پسندیده و در خور ستایش انجام داده است، اما مهمّتر از آن، اگر از یاری رساندن به آن کودک سرباز زند مرتکب کاری اخلاقاً ناشایست و قبیح شده است. به بیان دیگر، در شرایط فوق، آن کودک نسبت به کمک آقای الف صاحب حق است، و آقای الف در قبال نجات جان آن کودک صاحب وظیفه است. آن کودک اخلاقاً حق دارد کمک آقای الف را مطالبه کند، و اگر آقای الف کمک خود را عرضه نکند، حقی از حقوق آن کودک را ضایع کرده، و وظیفه اخلاقی اش را در قبال وی فرونهاده است. به بیان ساده تر، از منظر اخلاقی، یاری رساندن به آن کودک وظیفه مستحب آقای الف نیست، وظیفه واجب اوست. اگر آقای الف آن کودک را نجات دهد، بیش از آنکه لطفی در حقّ آن کودک کرده باشد، وظیفه ای از وظایف اخلاقی خود را انجام داده است.

اکنون فرض کنید که آقای الف به نوعی مسؤول وضعیتی است که برای آن دخترک مغروق پیش آمده است. مثلاً، او وظیفه داشته است که برای حفاظت کودکان به دور استخر پارک حصار بکشد، یا آب استخر را خالی کند، اما در انجام وظیفه اش سهل انگاری کرده است. کاملاً روشن است که اگر آقای الف به نحوی (مستقیم یا غیر مستقیم) مسؤول وضعیتی باشد که برای آن دخترک پیش آمده است، وظیفه اخلاقی اش برای نجات جان آن کودک به مراتب جدّی تر و مؤکدتر خواهد بود.

از سوی دیگر، فرض کنید که استخر پارک بسیار عمیق است، و آقای الف چندان شناگر ماهری نیست، یا دست کم تجربه چندانی در نجات دادن غریق ندارد. اما در آن لحظه که به آستانه استخر می رسد از قضای روزگار، فرد دیگری هم از راه می رسد که قهرمان شنای کشور است. در این صورت به نظر می رسد که مسؤولیت اخلاقی آن قهرمان شنا برای نجات دادن جان آن کودک بیش از آقای الف باشد. به بیان دیگر، آن کسی که از امکانات و تواناییهای بیشتری برای کمک کردن بهره مند است، مسؤولیت بیشتری هم برای کمک رساندن دارد.

(۲)

اصل امداد در عرصه روابط بین الملل نیز اطلاق دارد. خصوصاً در جهان امروز پا به پای گسترش فرآیند جهانی شدن و به هم پیوستگی روزافزون اعضای جامعه جهانی، بر اهمیت و موضوعیت این اصل افزوده می شود. یکی از مهمترین موارد اطلاق اصل امداد مربوط به قلمرو “حقوق بشر” است.

هرگاه در گوشه ای از جهان حقوق بنیادین گروهی از انسانها به نحو گسترده و سیستماتیک نقض شود، وظیفه اخلاقی واجب جامعه جهانی آن است که از قربانیان نقض آن حقوق حمایت کند، و آنها را در راه احقاق حقوقشان یاری رساند. در اینجا مقصود من از “حقوق بنیادین انسانها” دست کم سه حقّ اساسی است: “حق معیشت” (یعنی برخورداری از هوای پاکیزه، آب سالم، خوراک و پوشاک کافی، سرپناه مناسب، و حداقلی از مراقبتهای بهداشتی و پزشکی)، “حق امنیت” (یعنی حق مصونیت از به قتل رسیدن، مورد شکنجه قرار گرفتن، مورد ضرب و شتم واقع شدن، مورد تجاوز یا خشونت و تعرض فیزیکی قرار گرفتن)، و “حقّ مشارکت مؤثر” (یعنی حقّ تأثیرگذاری واقعی فرد بر تصمیماتی که با امنیت و معیشت وی سروکار دارد).

جامعه یا گروهی که حقوق اساسی اعضای آن به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می شود در وضعیتی بحرانی قرار دارد، و خطر زیانی عظیم و مهّم آن را تهدید می کند. و بنابراین، مطابق “اصل امداد”، اعضای مسؤول جامعه جهانی اخلاقاً وظیفه واجب دارند که به تناسب تواناییهایشان به یاری قربانیان نقض این حقوق بشتابند. در شرایطی که حقوق اساسی انسانها به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می شود، و قربانیان آن واقعه توان و امکان دفاع از خویشتن را دربرابر ناقضان حقوق اساسی خود ندارند، حقّ حاکمیت ملّی نمی تواند مانع دخالتهای بشردوستانه بیگانگان برای حمایت از آن قربانیان شود.

خوبست که برای روشن شدن مبنای اخلاقی این ادعا مثالی بزنم. فرض کنید که در همسایگی شما خانواده ای زندگی می کند. مرد خانواده فردی تندخو و خشن است، و هر از گاه همسر خود را بشدّت مورد ضرب و شتم قرار می دهد. یک شب شما از پنجره خانه خود می بینید که مرد همسرش را موکشان به میانه حیاط خانه آورده و کاردی آخته را به سوی گلوگاه او نشانه رفته است. زن در برابر مرد تنومند توان دفاع از خود را ندارد، و فقط می تواند با فریاد کمک بخواهد. آیا در این شرایط شما حق دخالت در امور داخلی این خانواده و پیشگیری از آن جنایت را دارید؟ به نظر می رسد که در این شرایط شما نه فقط حقّ چنان دخالتی را دارید، بلکه بالاتر از آن این دخالت اخلاقاً بر شما فرض است. یعنی در این شرایط اگر شما بتوانید به آن زن یاری برسانید اما از این کار سرباز بزنید وظیفه اخلاقی واجب خود را زیر پا نهاده اید. حقّ امنیت جانی آن زن چندان بنیادین است که اگر او خود نتواند از آن دفاع کند، بر هر ناظری که می تواند به یاری او بشتابد فرض است که او را در احقاق حقّ اش یاری رساند. در این شرایط مرد نمی تواند ادعا کند که این دعوا اختلافی خانوادگی میان زن و شوهر است، و کسی حق دخالت در امور داخلی خانواده او را ندارد.

مسؤولیت اخلاقی یاری رساندن به قربانیان نقض حقوق بشر اساسی متوجه تمام کسانی است که از دو ویژگی زیر بهره مند هستند: (اوّل) از وضعیت قربانیان نقض حقوق بشر آگاهی دارند. (شرط دانایی)، (دوّم) برای پیشگیری از گسترش بحران، و حمایت از قربانیان نقض حقوق بشر از امکانات و تواناییهای نسبی برخوردارند. (شرط توانایی). به بیان ساده تر، در این شرایط خاص، هر آن کسی که می داند و می تواند اخلاقاً مسؤول است.
اما در این میان، مسؤولیت دو گروه بیش از دیگران است:
گروه اوّل کسانی هستند که از قدرت و امکانات بیشتری برخوردارند، و بنابراین، می توانند به نحو مؤثرتری به یاری قربانیان بشتابند.
گروه دوم کسانی هستند که به نحوی (مستقیم یا غیر مستقیم) در وضعیتی که برای قربانیان نقض حقوق بشر پیش آمده، مسؤول هستند.

(۳)

آیا در جهان امروز مردمانی که حقوق اساسی شان توسط دولتها نقض می شود حقّ بهره مند شدن از یاریهای جامعه بین المللی را دارند؟ به گمان من اگر اصل امداد را بپذیریم، پاسخ این پرسش بدون تردید مثبت است. اما نکته مهم این است که قربانیان نقض حقوق بشر نسبت به یاری جامعه بین المللی صاحب “حقّ تکلیف آور” هستند. یعنی آنها حقّ دارند که برای دفاع از خود و حفاظت از حقوق اساسی شان از جامعه جهانی تقاضای کمک کنند، و در مقابل، جامعه جهانی وظیفه دارد که به یاری آنها بشتابد، و اگر درخواست یا نیاز آنها را نادیده بگیرد، وظیفه اخلاقی واجب خود را زیر پا نهاده و کاری اخلاقاً ناروا انجام داده است. کمک جامعه جهانی به قربانیان نقض حقوق بشر از نوع کمکهای مستحبی که اغنیا به فقرا می کنند نیست، بلکه ادای یک وظیفه واجب است که بر ایشان به عنوان فاعلان اخلاقی فرض است. به بیان دیگر، کمک آنها از مقوله احسان نیست، بلکه اقتضای اصل عدالت است.

برای مثال، قربانیان فاجعه دارفور نسبت به کمک جامعه جهانی صاحب حقّ تکلیف آورند، و بی توجهی جامعه جهانی نسبت به وضعیت آن قربانیان همانند رفتار آقای الف است وقتی که به کودک در حال غرق شدن پشت می کند مبادا آب بویناک استخر لباس نو و زیبایش را خراب کند. جامعه جهانی از عمق فاجعه دارفور آگاه است، و برای پیشگیری از نقض گسترده و سیستماتیک حقوق ایشان لازم نیست زیانی جدّی و مهم را متحمل شود. بنابراین، بی توجهی جامعه جهانی نسبت به وضعیت قربانیان دارفور زیر پا نهادن وظیفه اخلاقی واجبی است که در قبال آن قربانیان دارد.

اما در مقام دفاع و حمایت از قربانیان نقض حقوق بشر در جامعه جهانی، دولت آمریکا خصوصاً از مسؤولیت اخلاقی مضاعفی برخوردار است. زیرا، اولاً- این دولت بسی بیش از سایر کشورهای جهان به منابع و امکانات اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و غیره دسترسی دارد؛ و ثانیاً- در بسیاری موارد به نحوی (مستقیم یا غیر مستقیم) در پدید آمدن وضعیت ناگوار قربانیان نقض حقوق بشر مسؤول بوده است.

بنابراین، دولت آمریکا بیش از هر دولت دیگری در جهان وظیفه اخلاقی واجب دارد که به حمایت از قربانیان نقض حقوق بشر برخیزد.

بنابراین، قربانیان نقض حقوق بشر اخلاقاً حق دارند که برای دفاع از حقوق اساسی خود و نیز احقاق حقوق پایمال شده شان از جامعه جهانی، خصوصاٌ دولت آمریکا، تقاضای کمک کنند، و جامعه جهانی، خصوصاً دولت آمریکا، وظیفه دارد که به این تقاضا در حدّ تواناییهای خود پاسخ مثبت دهد. دامنه این کمکها هیچ محدودیتی ندارد و می تواند شامل هر آن چیزی شود که قربانیان نقض حقوق بشر برای دفاع از خود و احقاق حقوق خویشتن بدان محتاج هستند. البته ارائه این کمکها نباید به نفی استقلال گروههای مدافع قربانیان نقض حقوق بشر بینجامد. کانونهای کمک کننده فقط تا آنجا حق دارند بر نحوه مصرف آن کمکها نظارت کنند که اطمینان یابند آن کمکها به واقع در جهت دفاع از حقوق اساسی آن قربانیان، و احقاق حقوق ضایع شده ایشان صرف می گردد.

بنابراین، دولت آمریکا را نباید بخاطر کمک به اموری مانند پیشرفت دموکراسی، یا اعزام نیروی نظامی برای برقراری امنیت در یک منطقه جنگ زده که در آن نسل کشی جاری است، ملامت کرد. اگر انتقادی بر عملکرد دولت آمریکا وارد است این است که برای مثال، چرا کمکهای بشردوستانه آن بسی کمتر از ظرفیت و توانمندیهای آن کشور است، یا چرا نحوه توزیع آن کمکها نامنصفانه است، یا چرا در غالب موارد ملاحظات سیاسی آن دولت اهداف بشردوستانه آن کمکها را تحت الشعاع قرار می دهد، یا چرا دولت آمریکا در غالب موارد ملاحظات ملّی (لوکال) خود را بر وظایف جهانی (گلوبال) اش مقدم می دارد، و نقش مسؤولانه تری در مدیریت معضلات جهانی ایفا نمی کند.

آرش نراقی

کالیفرنیا- سانتاباربارا
۱۲ نوامبر ۲۰۰۷

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.